چهار راه سرد
-الو الو بابا ؟؟
-الو مامان ؟؟
-اجی ؟
نه هیچ کدام جوابم را نمی دهند . فایده ای ندارد . یعنی نمی خواهند جوابم را بدهند .
سرد است . شب یلداست . مردم سر از پا نمی شناسند . همه بیرون ریختند تا بروند خانه ی بزرگ فامیل ! فقط من همین طور توی خیابان راه می روم و هیچ هدفی ندارم . جایی هم برای رفتن ندارم . حتی نمی دانم شب یلدایی کجا بخوابم .
کسی جواب تلفنم را نمی دهد . سرد است . هوا واقعا سرد است .
یک تی شرت سفید با یک مانتوی باز قرمز و یک شلوار جین تنگ. هیچ کاپشنی ندارم . دماغم یخ زده و هر نفسی که میکشم یه تیر بلند و اذیت کننده می کشه . انگشت های پاهایم انگاری که با جوراب رفته باشی توی رودخانه از سرما خشک شده اند .